ديدگاه قرآن درباره سرانجام بشر، ديدگاهي خوشبينانه است و در آن پايان دنيا پاياني روشن و سعادتآميز دانسته شده است. سرانجامِ سعادتمند جهان، همان تحقّق کامل غرض از آفرينش انسانها است که چيزي جز عبادت خداوند نخواهد بود: «وَ مَا خَلَقتُ الجِنَّ وَالإِنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدونَ». [1] عبوديّت الهي در سطوح گوناگون فردي و اجتماعي آن، براساس برنامهريزي خداوند و در چارچوب اصل اختيار واقع شده و غالب انسانها از آن بهرهمند ميشوند: «وَعدَاللّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّلِحتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأَرْضِ... وَلَيُمَکِّننَّ لَهُمْ دِينَهُم الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ وَلَيُبدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعدِ خَوفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لاَيُشْرِکُونَ بِيشَيئاً» [2] و «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدي وَدِينِ الحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ کُلِّهِ» [3] و [4] .
آيات ناظر به آينده جوامع انساني، بر عنصر خوشبيني در جريان کلّي نظام طبيعت و طرد عنصر بدبيني درباره پايان کار بشر، تأکيد ورزيده، به نوعي فلسفه تاريخ بر اساس سير صعودي و تکاملي آن اشاره دارد. [5] از نگاه اسلام، دين با پشت سر گذاشتن مراحل مختلف، در کاملترين شکل خود به بشر عرضه شده است: «اَليَومَ أَکمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ وَأَتمَمتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتي وَرَضيتُ لَکُم الإِسلمَ دِيناً» [6] و همواره با انتقال از جامعهاي به جامعه ديگر شکوفاتر ميگردد: «مَنْ يَرتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوفَ يَأتِي اللّهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ» [7] و [8] خداوند از پيامبران گذشته، پيمان گرفته که به پيامبر خاتمصلي الله عليه وآله ايمان آورده، به او ياري رسانند. [9] .
بنابراين، تمام نبوّتها و شرايع پيشين، مقدمه و پيش در آمد شريعت ختميّهاند. [10] از ظاهر برخي آيات، چون «والسَّبقونَ السَّبِقونَ، أُولئِکَ المُقرَّبوُنَ...، ثُلَّةٌ مِن الأَوَّلين، وَقَليلٌ مِن الأَخِرين» [11] و نيز بعضي روايات [12] بر ميآيد که پيشينيان از مردم آخِرُالزّمان، فضيلت و مرتبه بالاتري داشتهاند؛ [13] امّا اهل تفسير، سبقت گرفتگان را پيامبران و اصحابشان دانسته و سبقت را فضيلتي براي اقوام گذشته نشمردهاند؛ زيرا طبيعي است که اصحاب پيامبرصلي الله عليه وآله، نسبت به تمام پيامبران ديگر و اصحابشان بسيار کمتر باشند. [14] البته رواياتي نيز حاکي از نسخ آيه مزبور نقل شده [15] که درست به نظر نميرسد [16] و به دليل سطح بالاي معرفت مردم آخِرُالزّمان، معجزات حسّي اقوام گذشته، جاي خود را در اسلام به معجزه عقلي و علمي (قرآن) ميدهد. [17] .
طبق روايات، سوره توحيد و شش آيه آغازين حديد، براي اقوامي در آخِرُالزّمان نازل شده که در کاوشهاي ديني، از اقوام پيشين ژرف انديشتر و دقيقاند. [18] در روايات متعدد ديگر نيز دوره آخِرُالزّمان و مردم آن - به رغم وقوع فتنهها و آشوبهاي بسيار - بهترين زمان و بهترين مردم شناسانده شدهاند. [19] بنابراين، ميان ديدگاه خوشبينانه اسلام درباره پايان تاريخ و ظهور آفتهاي اجتماعي بسيار در آن دوره، هيچگونه تنافي وجود ندارد. برخي از پيامبران نيز به دليل فضيلت مردم آخِرُالزّمان، از خداوند خواستهاند که نام و راهشان در ميان آنان جاويد بماند. [20] و [21] قرآن، امت پيامبر را معتدلترين و در نتيجه کاملترين «و کَذلِکَ جَعَلنکُمْ أُمَّةً وَسَطاً» [22] و [23] و بهترين امّت «خَيرَ أُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» [24] معرفي ميکند. [25] بر همين اساس، خوارق عادت در آخِرُالزّمان به کمترين ميزان رسيده، خداوند از طريق سنتهاي طبيعي تاريخ، جوامع بشري را با آزمايشهاي مختلف به حدي از بلوغ، شعور و تجربه ميرساند که زمينه حکومت جهاني صالحان مهيا شده [26] و براساس سنّت هميشگي خويش، مؤمنان را بر همه موانع چيره ساخته، به فتح و پيروزي پايدار ميرساند: «إِنَّهُم لَهُم المَنصُورونَ ، وِإِنَّ جُندَنا لَهُمُ الغَلِبونَ». [27] .
از مجموعه مباحث گذشته ميتوان نتيجه گرفت که دوره اسلامي، همان دوره آخِرُالزّمان است که تحقّق کامل ديدگاه مثبت اسلام، درباره پايان تاريخ، در عصر ظهور امام مهديعليه السلام به وقوع خواهد پيوست. [28] .
پی نوشت ها:
[1] ذاريات (51)، آيه 56.
[2] نور (24)، آيه 55.
[3] توبه (9)، آيه 33؛ فتح (48) آيه 28؛ صف (61)، آيه 9.
[4] تاريخ الغيبةالکبري، ص 239 - 233؛ تاريخ ما بعدالظهور، ص 33.
[5] قيام و انقلاب مهدي، ص 6 و 14.
[6] مائده (5)، آيه 3.
[7] مائده (5)، آيه 54.
[8] فلسفه تاريخ، ص 251 - 247.
[9] آل عمران (3)، آيه 81.
[10] نهجالبلاغه، ص 20؛ خاتميّت، ص 21.
[11] واقعه (56)، آيه 13 - 10 و 14.
[12] صحيح بخاري، ج 4، ص 228 و 229.
[13] بيضاوي، ج 5، ص 284؛ من وحي القرآن، ج 21، ص 329.
[14] نهجالبيان، ج 5، ص 135؛ نمونه، ج 23، ص 207.
[15] الدرّالمنثور، ج 8، ص 8.
[16] الکشاف، ج 4، ص 459.
[17] الاتقان، ج 2، ص 252.
[18] الکافي، ج 1، ص 91.
[19] بحارالانوار، ج 52، ص 124 و 125؛ الغيبة، ص 206.
[20] شعرا (26)، آيه 84.
[21] البرهان، ج 4، ص 174.
[22] بقره (2)، آيه 143.
[23] خاتميت، ص 19.
[24] آل عمران (3)، آيه 110.
[25] نمونه، ج 23، ص 208.
[26] تاريخ الغيبةالکبري، ص 244 - 242.
[27] صافات (37)، آيه 172 و 173.
[28] دايرةالمعارف قرآن کريم، ج 1، ص 119 - 115.
نظرات شما عزیزان: